یک روزی بود و یک روزگاری. یک مرد شکارچی بود و یک سگ شکارچی تربیت شده داشت که به او کمک می کرد. سگ شکاری سگی بود لاغر اندام با دستها و پاهای باریک و بلند که از هر حیوانی تندتر می دوید و همینکه شکارچی فرمان میداد سگ خرگوشها و آهوها را دنبال می کرد و آنها را می گرفت و پیش صاحبش می آورد یا هر وقت شکارچی مرغی چیزی را با تیر می زد سگ می دوید و پیش از اینکه شکار بمیرد آن را زنده نزد شکارچی می رسانید. یک روز مرد شکارچی با سگش به شکار رفت و در دنبال آهویی گذارشان به کوهستانی افتاد که خیلی سبز و خرم بود و در پستیها و بلندیها درختها و گلها و علفهای فراوان روییده بود و در آن کوهستان به غاری رسیدند. شکارچی نگاه کرد دید در اطراف غار زنبورهای عسل پرواز می کنند و از شکاف یک سنگ قطره قطره عسل میچکد. فهمید زنبورهای عسل در شکاف سنگها خانه دارند و اینطور که معلوم است مدتهاست پای انسانی به آنجا نرسیده و عسلهای زیادی جمع شده و لابلای سنگها از عسل لبریز شده و از شکاف سنگها عسل جاری شده و روی خاک خشک می شود. مرد شکارچی از دیدن این وضع بسیار خوشحال شد و با خود گفت: «اگر هیچکس دیگر گذارش به اینجا نیفتد تا مدتی از زحمت شکار راحت می شوم و هر روز می آیم قدری از این عسل به شهر میبرم و میفروشم و با آن زندگی می کنم و تا مدتها این عسل تمام نمی شود زیرا دامنهٔ کوه و صحرا پر از گل و سبزه است و زنبورها که در اینجا وطن دارند خیلی زیاد هستند و کارشان هم ساختن عسل است.» تنها مشکلی که در میان بود هجوم زنبورها بود. اما در دنیا هیج کاری بی زحمت نیست. شکارچی لباسهای خود را محکم بست و صورت خود را با پارچه ای پوشاند و با احتیاط کوزه هایی را که برای آب همراه داشت از عسل پر کرد و به شهر برگشت و عسل را برای فروش به بازار برد و سگش هم همراهش بود. شکارچی به یک دکان بقالی نزدیک شد و گفت: «قدری عسل خالص دارم میخواهم بفروشم.»
مرد بقال کوزهٔ عسل را گرفت و کمی از آن را چشید و گفت: «آفرین بر تو و بر این عسل ! من همیشه چند جور عسل موجود دارم، عسلی دارم که خودم آن را از دهات می آورم و تصفیه می کنم و موم آن را جدا می کنم و عسل خالص را میفروشم، عسل دیگری دارم که آن را با مومش از کند و خارج می کنند و می آورند و می خرم و همانطور با موم میفروشم، عسل دیگری هست که تصفیه شده می آورند و جداگانه خرید و فروش می کنم و گاهی شربت قند و مربا با آن مخلوط کرده اند و مشتریهای عسل شناس آن را نمی پسندند، عسلهای خالص هم که از هر ولایتی می آورند مزهٔ مخصوص دیگری دارد اما این عسل از همهٔ آنها بهتر است، از عطر آن و مزهٔ آن معلوم است که عسلی خالص است و از ولایتی آمده که گلها و گیاهان آن معطر بوده است. من آدم با انصافی هستم و این عسل را از قیمت فروش بهترین عسل هایم گرانتر می خرم. فقط میخواهم قول بدهی که هر چه عسل داری همیشه برای من بیاوری.»
شکارچی خوش دل شد و گفت: «بسیار خوب، قول می دهم. من با هیچکس دیگر صحبت نکرده ام و عسل هم بسیار دارم، اگر بدانم که عسل را به قیمت حسابی خریده ای و مرا مغبون نکرده ای هر روز یک کوزه از همین عسل برایت میآورم.»
مرد بقال خوشحال شد و کوزهٔ عسل را در ترازو گذاشت و آن را وزن کرد و بعد خواست عسل را در ظرف دیگر بریزد و کوزهٔ خالی را هم بکشد و وزن خالص عسل را معلوم کند.
این بقال در دکان یک راسو داشت که آن را به جای گربه نگاه داشته بود تا موشهای دکان را بگیرد و موقعی که میخواست عسل را در ظرف دیگر بریزد یک قطره عسل روی زمین چکید و راسو که مواظب کار بقال بود فوری جلو دوید تا عسل را از زمین بلیسد. در این هنگام سگ شکاری که همراه مرد شکارچی بود و از اول از دیدن راسو ناراحت شده بود به راسو حمله کرد و گردن راسو را گاز گرفت و خون از گردن راسوجاری شد.
مرد بقال که به راسوی خودش خیلی علاقه داشت از حملهٔ سگ شکاری عصبانی شد و ناسزاگویان دست دراز کرد چوب قپان را برداشت و با یک حرکت محکم بر فرق سگ کوبید و سگ گیج شد و بیهوش افتاد. مرد شکارچی که سگ خود را بسیار عزیز می داشت اوقاتش تلخ شد و کوزهٔ عسل را برداشت و بر سر مرد بقال شکست. مرد بقال فریادی زد و از هوش رفت، همسایهٔ روبروی بقال که این ماجرا را دیده بود بازاریها را خبر کرد و گروهی اطراف مرد شکارچی را گرفتند و شروع کردند به کتک زدن و ناسزا گفتن. درد شکارچی هم که خود را در برابر آنها تنها دید کارد شکاری خود را از کمر کشید و چند نفر را زخمی کرد و داد و فریاد بلند شد و در این حال پاسبانها سر رسیدند و مرد شکارچی و چند نفر از بازاریها را گرفتند و پیش داروغه بردند و گفتند: «این مرد بازار را شلوغ کرده و اینها با او گلاویز بودند.»
داروغه از یکی یکی تحقیق کرد و گفت: «بروید ببینید مرد بقال زنده است یا نه.» خبر آوردند که بقال سالم است سرش کمی زخم شده و چیزی نیست. داروغه همه را پیش قاضی فرستاد و گفت: «هر چه قاضی بزرگ رأی بدهد اجرا می شود.»
قاضی از مرد بقال و صیاد و همسایهٔ بقال و دیگران سرگذشت دعوا را پرسید . و بعد گفت: «راسو حیوان است و میخواست یک قطره عسل بخورد، راسو را نمی توان مجازات کرد. سگ هم حیوان است و به راسو حمله کرده است، سگ را هم نمیتوان مجازات کرد. اما مرد بقال اگر اندکی گذشت و صبر و تحمل داشت سگ را هلاک نمی کرد و اگر شکارچی هم اندکی گذشت و انصاف داشت مرد بقال را نمی زد چون تقصیر از خودش بوده که سگ شکاری را به بازار آورده. مردم هم به طرفداری از همسایهٔ خود جمع شده اند و اگر مرد شکارچی را کتک زده اند به خیال خودشان از همسایهٔ آشنای خود دفاع کرده اند و مرد شکارچی هم از ترسش کارد را کشیده و به خیال خودش از جان خود دفاع کرده. ما می توانیم همه را جریمه کنیم و مجازات کنیم زیرا هر کدام وقتی ظلمی از کسی دیدند باید به داروغه و حاکم مراجعه کنند و نباید خودشان اختلاف کوچک را بزرگ کنند: حالا آیا کسی شکایت دارد؟» از میان حاضران هیچکس حرفی نزد. قاضی گفت: «گناه شما همه نادانی است
و تا وقتی مردم بیسواد و نادان و عوام هستند هر روز این چیزها پیدا میشود. اگر مردم همه باسواد و وظیفه شناسی باشند آن وقت شکارچی سگ شکاری را بی قید و بند به بازار نمی آورد و مرد بقال به جای گربه در دکان راسوی تربیت ناپذیر نگاه نمی دارد و اگر سگی به راسوی حمله کند با چوب قپان سگ را نمی کشد بلکه به قاضی مراجعه می کند و تاوان آن را می گیرد و دعوا تمام میشود. و اگر سگی کشته شد یک انسان کوزه ای را بر سر انسان دیگر نمی کوبد بلکه به حاکم مراجعه می کند و قیمت سگ را مطالبه می کند. وقتی شهر داروغه و محتسب و حاکم و قاضی دارد همهٔ این اختلافها تا کوچک است حل میشود اما عیب بزرگ جهل و نادانی است. همهٔ جنگها و دعواها از اول کوچک است و مردم نادان آنها را بزرگ می کنند. این دعوا هم از یک قطره عسل شروع شده است و چون صیاد که باعث این فتنه بود سگش را از دست داده و کسی هم شکایتی ندارد همه را مرخص می کنم.»
ترفند ها به شما آموزش می دهد که چگونه از برنامه ی Kodi media player در اندروید استفاده کنید و به آن Subtitle اضافه کنید. شما می توانید این برنامه را از Google Play Store دانلود کنید.
مراحل :
اگر شما حساب کاربری OpenSubtitles.org ندارید، قبل از ادامه در سایت https://www.opensubtitles.org/en/newuser ثبت نام کنید. برای استفاده از این روش نیاز به یک حساب کاربری دارید.
متن پست به صورت html در این قسمت کوپی شو
Sachertorte یک کیک مخصوص وین است که به آسانی می توانید در هر زمان و هر لحظه که دوست دارید آن را درست کنید و از طعم آن لذت ببرید. این کیک برای 6 نفر کافیست.
برای یادگیری دستور تهیه با ما همراه باشید.
مواد لازم :
275 گرم شکلات تلخ
5 عدد تخم مرغ
1 سفیده ی تخم مرغ
150 گرم شکر
100 گرم پودر قند
150 گرم آرد
1 قاشق مخمر خشک
100 گرم مربای هلو
125 گرم کره
نمک
مراحل :
د
۱. سالاد ایتالیایی سزار
سزار نوعی سالاد ایتالیایی است که برای اولین بار در سال ۱۹۲۴ میلادی توسط سرآشپز سزار کاردینی (cesare cardini) درست شد. در این سالاد مجموعهای از مزههای ایتالیایی احساس میشود و مخلوطی از پنیر پارمزان، کاهو و سس ووستشیر است. سالاد سزار در نقاط مختلف دنیا به روشهای متنوعی درست میشود و در آن از مواد گوناگونی استفاده میشود.
کاهو 1 عدد
نان تست 3-4 عدد
روغن زیتون 150 میلی لیتر
پنیر پارمزان 100 گرم
سرکه سفید 1 قاشق غذاخوری
تخم مرغ 1 عدد
سیر 2 حبه
آبلیمو 2 قاشق غذاخوری
سس ووستشیر 2 قاشق غذاخوری
برگهای تازه و سالم کاهو را شسته و خشک کنید. سپس برگهای کاهو را خرد کرده و در یک کاسه نسبتا بزرگ بریزید.
قسمتهای کنارهی نانهای تست را جدا کرده و قسمت وسط آن را به مربعهای یک سانتیمتری برش بزنید.
در تابهای کمی روغن داغ کنید و سیر له شده را در آن تفت دهید. سپس برشهای نان تست را در روغن سرخ کنید تا برشته شوند. نانهای تست را پس از خنک شدن به کاهوی خرد شده اضافه کنید.
پنیر پارمزان را رنده کرده و به مخلوط کاهو نان تست اضافه کنید.
تخم مرغ، سرکه سفید، نمک، فلفل و سس ووستشیر را در ظرفی ریخته و با همزن برقی خوب مخلوط کنید. پس از ۵ دقیقه همزدن مواد شروع به افزودن روغن زیتون کنید و به همزدن ادامه دهید تا سس غلیظی شبیه سس مایونز به دست آید.
این سس را به مخلوط کاهو، نان تست و پنیر پارمزان اضافه کرده و هم بزنید.
2. سالاد ایتالیایی با مرغ
مواد لازم سالاد ایتالیایی با مرغ
سینه مرغ 150 گرم
نان تست سبوسدار 90 گرم
کاهو خرد شده 6 پیمانه
پنیر پارمزان رنده شده 90 گرم
روغن زیتون 1 قاشق غذاخوری
سس سالاد 4 قاشق غذاخوری
فلفل سیاه به میزان لازم
دستور تهیه سالاد ایتالیایی با مرغ:
نانهای تست را به قطعات کوچک یک سانتیمتری برش زده و در یک قاشق مرباخوری روغن زیتون روی حرارت ملایم تفت دهید تا برشته شوند.
سینه مرغ را به صورت رشتههای باریک برش زده و آن را در تابه چرب شده با یک قاشق مرباخوری روغن زیتون گریل کنید.
برای درست کردن سس سالاد، یک عدد زرده تخم مرغ را در مخلوط کن ریخته و روغن زیتون را به تدریج به آن اضافه کنید تا سس غلیظی حاصل شود. در انتها ۲ قاشق غذاخوری آبلیموی تازه و یک قاشق مرباخوری سرکه به آن اضافه کنید.
برگهای کاهو را به قطعات درشت خرد کرده و در ظرف سرو بریزید.
نیمی از پنیر پارمزان را با ۴ قاشق غذاخوری از سس سالاد مخلوط کنید و روی کاهو بریزید.
سپس به ترتیب مرغ گریل شده و نان تست را اضافه کنید و روی همه مواد را با بقیه پنیر پارمزان بپوشانید.
3.سالاد ایتالیایی سبزیجات
مواد لازم سالاد ایتالیایی سبزیجات
کاهوی درشت خرد شده 3 پیمانه
کنسرو نخود فرنگی 1 پیمانه
کنگر فرنگی مزه دار ریز خرد شده 1 پیمانه
فلفل سبز خرد شده 1 عدد
گوجه فرنگی خرد شده 2 عدد
کنسرو زیتون حلقه شده 1 پیمانه
کالباس ریز خرد شده 5 برش
سالامی ریز خرد شده 5 برش
پپر.نی ریز خرد شده 5 برش
پنیر ایتالیایی پرولون ریز خرد شده 3 برش
پیازچه ریز خرد شده 2 عدد
روغن زیتون 1/4 پیمانه
سرکه قرمز 2 قاشق غذاخوری
نمک 1/4 قاشق چایخوری
فلفل سیاه 1/8 قاشق چایخوری
پنیر پارمزان 2 قاشق غذاخوری
دستور تهیه سالاد ایتالیایی سبزیجات:
کاهو، نخود فرنگی، کنگر فرنگی، فلفل سبز، گوجه فرنگی، زیتون، کالباس، سالامی، پپرونی، پنیر ایتالیایی و پیازچه را در ظرف جاداری بریزید.
سرکه، روغن زیتون، نمک و فلفل را در یک کاسه کوچک ریخته و خوب هم بزنید تا یکدست شوند.
سس حاصل را روی مواد ریخته و خوب هم بزنید تا مخلوط شوند.
در انتها پنیر پارمزان را روی سالاد بپاشید.
تاج از فرق فلک برداشتن
جاودان آن تاج بر سرداشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
روز در انواع نعمتها و ناز
شب بتی چون ماه در بر داشتن
صبح از بام جهان چون آفتاب
روی گیتی را منور داشتن
شامگه چون ماه رویا آفرین
ناز بر افلاک اختر داشتن
چون صبا در مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتن
حشمت و جاه سلیمانی یافتن
شوکت و فر سکندر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوشتر است
لذت یک لحظه «مادر» داشتن
فریدون مشیری
••••••••••••
اگر فلاطن و سقراط، بودهاند بزرگ
بزرگ بوده پرستار خردی ایشان
به گاهواره مادر، به کودکی بس خفت
سپس به مکتب حکمت، حکیم شد لقمان
چه پهلوان و چه سالک، چه زاهد و چه فقیه
شدند یکسره، شاگرد این دبیرستان
حدیث مهر، کجا خواند طفل بی مادر
نظام و امن، کجا یافت ملک بی سلطان…
همیشه دختر امروز، مادر فرداست
ز مادرست میسر، بزرگی پسران…
پروین اعتصامی
••••••••••••
مادر بهشت من همه آغوش گرم تست
گوئی سرم هنوز به بالین نرم تست
پیوسته در هوای تو چشمم به جستجوست
هرلحظه با خیال تو جانم به گفتگوست
در خواب و خیال همه با توام هنوز
تنهائیم مباد که تیره است بیتو روز
دائم حریم قدس تو احساس میکنم
احساس قدس آن دم انفاس میکنم
موسیقی بهشت همانا صدای تست
گوش دلم به زمزمه لای لای تست
مادر به قصههای تو میخفت غصهها
میرفت چشم و گوش به دنبال قصهها
با شادیت نبود غمی را مجال ایست
امّا به گریه تو هم آفاق میگریست
صد قصه عشق بودی و میخواندمت مدام
رفتیّ و ماند قصه صد عشق ناتمام
ای سینه داشته سپر هر بلای من
اکنون بکن شفاعت من با خدای من
امروز هستیم به امید دعای توست
فردا کلید باغ بهشتم رضای توست
این راز آن حدیث که نقل از پیمبر است
جنت نهاده زیر قدمهای مادر است
محمدحسین شهریار
منبع:شعر در مورد مادر
در یکی از روزهای خوب بهاری همراه دوستانم روی ابرها در حال بازی بودیم ناگهان صدای بلند رعد و برق به گوش رسید و ابرها در حال مچاله شدن بودن و من همراه دوستانم از بالای ابرها به پاین سقوط کردیم . من خیلی در آن لحظه حس خوب و در کنار آن حس ترس داشتم . وقتی که به زمین رسیدم درون یک رودخانه پر فشار افتادم که همه قطره های اطراف من هم همراه با من وارد رودخانه شدن.
من در آن لحظه خیلی ترسیدم اما در کنار آن لذتی وصف ناپذیر داشتم که همراه موج رودخانه در حال بالا و پایین پریدن بودم و مانند سرسره ایی عمل می کرد که ما را از مسیر رودخانه به سمت پایین می کشید . کمی بعد باران قطع شد و رودخانه به مرور زمان آرام تر گرفت و ما با آرامش در مسیر جریان پیدا کردیم و در نهایت وارد یک مزرعه شدیم که با استفاده از من و دوستانم , محصولات خودرا ابیاری می کردند.
مابه درون خاک منتقل شدیم , در آنجا چیزهای عجیب و باور نکردنی دیدیم . در زیر زمین نیز سفره های زیر زمینی وجود داشت که ما دوباره از طریق این سفره های زیرزمینی به بالای کوه رسیدیم که به آن چشمه های معدنی می گویند.
و دوباره در فضای ازاد رها شدم که بعد از مدت ها که درون زمین بودم حس تازگی و سر زندگی را دوباره حس کردم ودر نهایت در اثر تابش خورشید تبخیر شدم و دوباره به روی ابرها باز گشتم که به این فرایند که برای من تحولی دوباره بود , گردش آب می گویند.
منبع:انشا از زبان باران
همیشه انسان های موفق کسانی بوده اند که زودتر از همه از خواب بیدار شده اند و روز خود را زودتر از دیگران شروع کرده اند, زیرا فرصت بیشتری برای انجام امور وکارهای خود دارند و نسبت به دیگر اتفاق ها و رخدادهای روزمره مطلع تر خواهند بود .
اما انسان هایی که از خواب خود دیرتر بیدار می شود و به دنبال آن دیرتر به سراغ کارهای خود می رود علاوه بر نرسیدن به همه ی کارهای خود و تاخیر و عقب ماندگی در کارها، خستگی بیشتری را متحمل می شوند به علت آن که استرس و نگرانی بیشتری دارند با تمرکز و دقت بالا نمی توانند به کارهای خود رسیدگی کنند و به همین علت است که از زمان های قدیم تا به اکنون گوش به گوش و دهان به دهان این مثل نقل شده است تا الگوی خوبی برای همگی باشد .
از همان کودکی انسان ها این مثل گوهربار را سرمشق زندگی خود قرار دهند و با سحرخیزی کامروا و پیروز در زندگی دنیوی و اخروی خود باشند زیرا چنین انسانی در زندگی خود آرامش بیشتری و استرس و نگرانی کمتری دارد و موفق تر و پرافتخارتر برای خانواده و جامعه ی خود می باشد و همچنین چنین انسانی در رحمت خداوند به رویش باز می شود و با خواندن نماز پنج گانه ی خود و اصول اسلامی در زندگی اخروی خود نیز پربارتر و سربلندتر خواهد بود.
این نکته در این درس نیز هدف آگاهی ما و موفقیت ما را به دنبال دارد و ما نیز باید آن را سرمشق زندگی خود و نسل های بعد از خود قرار دهیم تا روزی ما نیز کامروا و پیروز و موفق باشیم.